یک رکن چرخش سیاسی رهبری کنونی جریان موسوم به "حزب کمونیست کارگری" تغییر مواضع شناخته شده حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت در قبال مساله فلسطین و اتخاذ مواضعی ارتجاعی و پرو اسرائیلی – پرو آمریکایی است. خفقان سیاسی جریان "اکس مسلم" در قبال جنایات جنگی دولت اسرائیل در غزه محصول چنین چرخشی است. موضوع اين نوشته نقد مواضع اتخاذ شده توسط لیدر این حزب یعنی حمید تقوایی در مصاحبه شان با کانال جدید است که در سایت روزنه درج شده است.
لیدر حزبی "چپ" یا مشاور سیاسی دولت ها
این یک اتهام نیست. اولین بار هم نیست که ایشان خود را در چنین مقامی قرار میدهد. (١) از قرار این هم یکی از پیش شرطهای "آلترناتیو" شدن این جریان و کسب مشروعیت در میان "نیروهایی اعطاء کننده" مشروعیت سیاسی برای اپوزیسیون ایران است!؟
ایشان در این مصاحبه میگوید: "برسمیت نشناختن اسرائیل (توسط حماس و جریانات مرتجع اسلامیست) در واقع، بدین معناست که هیچ نوع مذاکره، دیپلماسی و هیچ نوع توافقی نمی تواند در چشم انداز باشد. هیچ دولتی نمی آید با کسی که می گوید تو را برسمیت نمی شناسم، مذاکره کند." (پرانتز و تاکید از من است) یک پایه استدلالات ارتجاعی دولت اسرائیل در تحریم اقتصادی، تحریم مالی و به گروگان گرفتن زندگی مردم غزه وجود حاکمیت جریان ارتجاعی و تروریستی حماس در این منطقه است. وجود حماس بهانه ای در دست دولت اسرائیل و متحدین ارتجاعی اش در اردوی تروریسم دولتی برای اعمال و پیشبرد کثیف ترین سیاستهای ضد انسانی علیه مردم غزه و تداوم محرومیت و کشتار تاریخی مردم فلسطین است. به بهانه حماس مردمی را گرسنگی میدهند. به بهانه حماس مردم را به خاک و خون می کشند. به بهانه حماس این مردم را زندانی کرده اند. و این همان جریانی است که دولت اسرائیل در شکل گیری اش نقش اساسی و تعیین کننده ای داشته است. دست پرورده خودشان است. این هیولا را خلق کردند و به جان مردم فلسطین انداختند و اکنون به بهانه وجود این موجود کریه مردم فلسطین را به خاک و خون میکشند. به بهانه وجود حماس دولتهای غربی تمام کمکهای خود را به این مردم قطع کردند. یک پایه این توجیهات این است که حماس و جریانات اسلامی موجودیت دولت اسرائیل را برسمیت نمی شناسد. حمید تقوایی نیز نه تنها این بهانه را برسمیت می شناسد و می پذیرد بلکه آن را به سطح یک سیاست عمومی و پرنسیپ سیاسی در "دیپلماسی بین المللی" ارتقاء میدهد. میگوید: "هیچ دولتی نمی آید با کسی که می گوید تو را برسمیت نمی شناسم، مذاکره کند"!
در بررسی این مساله ابتدائا باید پرسید مگر ایشان مشاور سیاسی دولتها و در اینجا دولت اسرائیل هستند که مدعی میشوند "هیچ دولتی" دست به چنین اقدامی نخواهد زد؟ ثانیا از چه زمانی جریانات مدعی چپ و کمونیسم مشاور دولتهای و جریانات ارتجاعی شده اند؟ این سياست را ایشان چگونه به خورد حزب خود میدهند؟ پاسخ حميد تقوائى چه خواهد بود؟ آیا باز مدعی خواهند شد که "نقل قول خارج از متن آورده شده است؟"، "این اولین بار نیست که خراب کرده ام"؟ "یک سوتی دادم"؟ کدامیک؟ آیا این فورمولبندی در خود جامع و کاملا گویا نیست؟ ثالثا این ادعا فاقد حقیقت سیاسی – دیپلماتیک است. نمونه های ناقض این ادعا بسیارند. مگر دو دولت ارتجاعی و تروریستی جمهوری اسلامی و آمریکا یکدیگر را برسمیت می شناسد که بارها با یکدیگر گفتگو و مذاکره کرده اند؟ مگر دولت ویتنام و آمریکا در زمان جنگ ویتنام یکدیگر را برسمیت می شناختند که بارها و بارها با یکدیگر مذاکره کردند. مثالها متعددند. کاسه داغ تر از آش نميتوان بود.
حل مساله فلسطین در گرو چیست؟
مساله فلسطین یک مساله گرهی و تاریخی در خاورمیانه است. زخمی است که سرنوشت منطقه بعضا به آن گره خورده است. اسلام سیاسی از این زخم کهنه سرمایه ای سیاسی برای بقاء و گسترش اهداف ارتجاعی خود ساخته است. سیاست اسلامیستها زنده و باز نگهداشتن این زخم و بهره برداری سیاسی از آن و توجیه سیاستهای ارتجاعی و اسلامی خود مبنی بر "نابودی اسرائیل" است. هدف واقعی شان نه این تبلیغات ظاهری بلکه گسترش دامنه نفوذ و قدرتگیری در منطقه است. مساله سیاسی است. مساله اسلامیستها نیز افزایش سهم خود از قدرت سیاسی در منطقه است. تبلیغات و توجیهات مذهبی تنها توجیه گر این اهداف سیاسی و استراتژیک اسلام سیاسی است. اما با ورود جهان به فاز خونین جنگ تروریستها در پس فاجعه ۱۱ سپتامبر این عرصه یعنی فلسطین نیز به یک پایه و منطقه تقابل و جنگ دو قطب تروریستی تبدیل شد. هر چند که این مساله سابقه ای دیرپا تر از این جدال در دوران کنونی پس از ۱۱ سپتامبر دارد. ندیدن سابقه تاریخی مساله فلسطین در واقع به معنای ندیدن ریشه و مبانی بی حقوقی و ستم تاریخی بر مردم فلسطین است. همانطور که ندیدن کشمکش های معاصر، ندیدن جنگ دو قطب تروریستی در این منطقه، به معنای منجمد شدن در تاریخ و ندیدن بار و سایه ای است که جدالهای کنونی بر تقابلات تاریخی می اندازند.
مواضع کنونی حزب موسوم به کمونیست کارگری در سطح ظاهر و فرمال فقط به مساله جنگ نیروهای در برگیرنده دو اردوی تروریستی جهان معاصر خلاصه میشود. میگویم در سطح ظاهر و فرمال چرا که در ادامه جوهر واقعی همین ادعای کاذب را نشان خواهم داد. این تحلیل در بهترین سطح بیان یک محدود نگری و ندیدن ریشه های تاریخی یک واقعیت تلخ و تاریخی است. اعلام ورود جهان به فاز جدید یک اثر سیاسی و تعیین کننده منصور حکمت است. گوشه ای از مختصات جهان پس از ۱۱ سپتامبر را تببین کرده است. اما محدود کردن مساله فلسطین به جنگ دو قطب محصول سیاست دست راستی لیدرشیپ حمید تقوایی است. حزب منصور حکمت حتی در فردای مساله ۱۱ سپتامبر معتقد بود که حل مساله فلسطین منوط به اعمال فشار به متحدین دولت اسرائیل و آمریکا و دول غربی است. این سیاست صریح و بدون ابهام است. سیاه روی سفید آمده است: "هر سياست فعال و پيشرو مردمى براى مقابله با تروريسم اسلامى بايد از همينجا شروع کند: ١) حل مساله فلسطين. بايد اين معضل تاريخى حل بشود. مردم فلسطين بايد کشور مستقل خود را داشته باشند. بايد آمريکا و دولتهاى غربى را ناگزير کرد از حمايت يکجانبه خود از اسرائيل دست بردارند. بايد اسرائيل را وادار کنند صلح و استقلال فلسطين را بپذيرد. حل مساله فلسطين مهم ترين رکن مقابله با اسلام سياسى و تروريسم اسلامى است و جزء اصلى يک دستور کار پيشرو و فعال در قبال اوضاع کنونى است." (منصور حکمت، دنیا پس از ۱۱ سپتامبر)
این سیاست را با سیاست حمید تقوایی و حزب اکس مسلم ایشان مقایسه کنید. ایشان در همان مصاحبه با کانال جدید میگوید: "مساله فلسطین را تنها نیروهای سکولار، چپ و کمونیست میتوانند مساله فلسطین را بر مبنای دفاع از یک دولت مستقل فسلطینی و یک دولت غیر مذهبی حل کنند." (تاکید از من است) ظاهرا سیاست رادیکالی را اتخاذ کرده اند! چرا که نه؟ مساله فلسطین را تنها نیروهای سکولار و چپ و کمونیست میتوانند حل کنند! اما این سیاستی پوپولیستی است. یک نتیجه عملی آن این است که دولت اسرائیل و آمریکا و متحدین اش را عملا از مسئولیت فاجعه تاریخی که ایجاد کرده اند، خلاص میکند. بار حل مساله فلسطین را از دوش این جریانات بر میدارد و بر دوش نیروهای چپ قرار میدهد. ظاهر رادیکال این سیاست در اینجا کاملا رنگ می بازد. اینجاست که جوهر راست و ارتجاعی این تز نمایانگر میشود. مسلما با قرار گرفتن جریانات انسانگرا و سکولار و کمونیست در حاکمیت اسرائیل مساله فلسطین یک شبه حل خواهد شد. تردیدی نیست. هر چند که صلح پایدار مستلزم وجود نیروهای صلح دوست و سکولار در دو سوی این معادله است. اما حل مساله فلسطین منوط به این تغییر و تحول نیست. اعمال فشار بر دولت کنونی اسرائیل، اعمال فشار بر آمریکا و دول غربی بعنوان حامیان اصلی دولت اسرائیل یک راه حل مشخص و فوری حل مساله فلسطین است. دولت اسحاق رابین تحت شرایط بین المللی پس از جنگ سرد و فشارهای بین المللی عملا به گام گذاشتن در این مسیر وادار شده بود. صلح اسلو نتیجه اولیه چنین اعمال فشار و چرخشی بود. سیاست حمید تقوایی عملا، خواسته یا ناخواسته، دولت اسرائیل را از مسئولیت بی حقوقی مردم ستمدیده فلسطین و حل فوری این مساله خلاص میکند. آیا این سیاست نشانگر مواضع پرو اسرائیلی رهبری کنونی این جریان با ظاهری چپ نیست؟
مساله فلسطین در اساس یک مساله ملی است. راه حل مساله فلسطین نیز مانند هر مساله ملی دیگری مستلزم برسمیت شناسی کشور مستقل و متساوی الحقوق فلسطین از جانب دولتى نیرویی است که این مردم را از حق تاریخی خود محروم کرده است. برسمیت شناسی حق جدایی و تشکیل دولت مستقل و متساوی الحقوق یک پايه سیاست کمونیسم کارگری در قبال مساله ملی است.
اما تزهای حمید تقوایی در قبال مساله فلسطین فقط به این محدود نمیشود که ایشان برای حل مساله فلسطین اعمال فشار بین المللی را از دولت اسرائیل بر میدارد. این تزها نتایج اعجاز انگیز دیگری هم بدنبال دارد. در ادامه میگویند: "درد مردم فلسطین، تا وقتی که جنبش اسلام سیاسی در خاورمیانه و در فلسطین نفوذ دارد، حل نخواهد شد. باید سایه شوم اسلام سیاسی را از سر مردم فلسطین کنار زد و برای اینکار، باید ستون فقرات اسلام سیاسی یعنی جمهوری اسلامی را به زیر کشید." (تاکید از من است) باز هم ظاهر این فورمولبندی چپ و رادیکال است. اما جوهر آن راست است. چرا؟ در اینجا ادعا شده است که "درد مردم فلسطین، تا وقتی که ...، حل نخواهد شد" یکی از این دردها مسلما بی حقوقی و عدم برخورداری از حقوق مدنی و شهروندی است. در این ادعای به ظاهر چپ پایان دادن به این معضل منوط به نابودی "نفوذ" اسلام سیاسی آنهم نه فقط در فلسطین بلکه در کل خاورمیانه شده است. بیچاره مردم فلسطین! برای حل مساله فلسطین و برخوردارشدن از حقوق اولیه مدنی باید منتظر نابودی "نفوذ" اسلام سیاسی در کل خاورمیانه باشند!
ما بعنوان جریانی ضد اسلامی براى برچيدن اسلام سیاسی و خلع يد سیاسی و اقتصادى از این جریانات در ایران و خاورمیانه مبارزه ميکنيم. سرنگونی رژیم اسلامی و مقابله با اسلام سیاسی یک رکن سیاسی فعالیت ماست. اما منوط کردن حل مساله فلسطین به نابودی "نفوذ" این جریانات عملا به معنای تعلیق حل مساله فلسطین به شرایط نامعلوم نابودی "نفوذ" اسلام سیاسی در خاورمیانه است. (٢) در اینجا سیاست مقابله با دو قطب تروریستی که به کرات در ادبیات این حزب تکرار میشود عملا جای خود را به سیاست مقابله با یک قطب تروریستی میدهد. و معنای عملی این سیاست در شرایطی که دو قطب تروریستی در جهان معاصر بر روی یکدیگر و بر مردم بی گناه تیغ میکشند، یعنی قرار گرفتن سیاسی در کنار اردوی دولت آمریکا و اسرائیل و متحدین اش. ما در عین مبارزه برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی در ایران در سطح بین المللی سیاست مقابله با دو قطب تروریستی را دنبال میکنیم. برای ما کمونیستهای کارگری بر خلاف سیاستهای دست راستی حمید تقوایی هیچ نوع همسویی با هیچکدام از دو سوی این دو قطب تروریستی مجاز نیست.
اما شاید ادعا شود که منظور از "درد مردم فلسطین" مساله ای فراتر از حل مساله ملی و برسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطین است. استدلال موجهی است. در اینصورت پاسخ چیست؟ مسلما منظور از "درد" نمیتواند نظام سرمایه داری و مصائب و مشقات ناشی از آن مد نظر باشد. چرا که اسلام سیاسی میتواند از صحنه سیاست منطقه جارو شود بدون آنکه سوسیالیسم در این منطقه و یا در فلسطین حاکم شده باشد. نابودی اسلام سیاسی الزاما به معنای استقرار سوسیالیسم نیست. حمید تقوایی هم چنین شرایطی را مد نظر ندارد. برای درک محتوای راست و پوچ بودن این تزها اجازه دهید شرایط دیگری را در نظر بگیریم. به قطب دیگر تقابل تروریستی جهان معاصر توجه کنید. این تز مانند آن است که ادعا کنیم "حل درد مردم اسرائیل" منوط به نابودی حاکمیت و حتی نفوذ دولت آمریکا و تروریسم دولتی در سطح جهان و یا در سطح منطقه است! مگر نه این است که دولت آمریکا شب و روز یاد آوری میکند که دولت اسرائیل متحد درجه اول این دولت است. حمایت آمریکا از اسرائیل بی قید و شرط است و ...! بی پایه بودن این سیاست نیازی به توضیح بیشتر ندارد.
در خاتمه
نقد این تزها به احتمالی با واکنش عصبی و هیستریک مدافعین این جریان مواجه شود. همانگونه که در قبال سیاست ضد انسانی و ضد اومانیستی حمید تقوایی در قبال جنایت جنگی اسرائیل شاهد آن هستیم. بدون تردید در صورت پاسخ با موج حملات "پرو اسلامی"، "در کنار دولت اسلامی"، "در کنار حماس" و غیره روبرو خواهیم شد. این هم از مزایا و نتایج تبعی جنگ دو قطب تروریستی و تقلیل سیاستهای این حزب و نزدیک شدن به سیاست یکی از این دو قطب تروریستی است. زمانیکه سیاست را از دریچه یک قطب تروریستی مشاهده کنید، بناچار منتقد کمونیست خود را نیز در کمپ مقابل قرار خواهید داد. از این رو "بشریت متمدن" در ادبیات این حزب هر چه بیشتر جنبه صوری و غیر واقعی بخود میگیرد.
حزب کمونیست کارگری در دوران پس از مرگ منصور حکمت دچار تغییر و تحولات بسیاری شد. جدال دو قطب چپ غیر کمونیستی کارگری و حاکم شدن یکی از این دو قطب در راس حزب کمونیست کارگری عملا این حزب را در مسیر متفاوتی بر خلاف اهداف اولیه ای که برای آن تاسیس شده بود قرار داده است. این حزب اکنون تشابهی با حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت ندارد. این حزب اکس مسلم است!
پاورقی ها
(١) در زمانی که احتمال حمله نظامی به ایران افزایش یافته بود ایشان در پیامی به مردم جهان از دولت و ارتش آمریکا (نیروهای نظامی حمله کننده) خواستند که "به جای به حمله به ایران از مبارزات مردم دفاع کنند" البته پس از انتقادات ما در حزب اتحاد کمونیسم کارگری این جمله را در این سند حزبی بدون هیچ توضیحی با جمله دیگری به این مضمون که "به جای حمله به ایران دولت جمهوری اسلامی را از مراجع بین المللی اخراج کنید." تعویض کردند. حتی با این تغییر باید پرسید: براستی چه تفاوتی میان این سیاست و سیاست کاسه لیسانی که "دمکراسی" را از کاخ سفید طلب میکردند، وجود دارد؟
(۲) نقد این سیاست نباید باعث کمرنگ جلوه گر شدن نقش و تاثیر سرنگونی رژیم اسلامی در جارو کردن اسلام سیاسی در منطقه خاورمیانه و یا جهان شود. سرنگونی رژیم اسلامی یک رکن اساسی نابودی اسلام سیاسی است. شکست ستون فقرات این جنبش تماما ارتجاعی است. اما مساله این است که حل مساله فلسطین منوط به این پیش شرط ها نیست.